باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر

تولدت مبارک

 

برایت یک بغل گندم ،دلی خشنود از مردم  

برایت سفره ای ساده ،حلال وپاک وآماده  

برایت شور پاییزی ، که برگ غم فرو ریزی  

برایت یک غزل احساس ، دوبیتی های عطر یاس  

برایت هرچه خوبی هست ،صمیمانه دعاکردم. 

خواهر عزیزم تولدت مبارک ، 120ساله بشی وزندگی سرشار از خوشی همراه با همسروپسرای گلت داشته باشی. 

بی اعتماد

از روزی به دنیا بی اعتماد شدم که  

کبریتی دستم را سوزاند ، رویش نوشته بود  

"بی خطر"

تقدیر

 


تقدیر
انقدرها هم بی رحم نیست
تو را هم از من بگیرد
خیالت را نمیگیرد … !
اسمش تقصیر است..!
حالا تو هی بگو تقدیر و خودت را آرام کن
::...!!!

قید احساسش را می زند

یک جایی می رسد که  

آدم دست به خودکشی می زند.... 

نه اینکه یک تیغ بر دارد و رگش را بزند  

نه ..... 

قید احساسش را می زند ..... 

لالایی

 

لالایی اش را من خواندم...
ولــــــــــــــــی
روی پای دیگری خوایش برد!!!!!

بازی روزگار

 

 

می دونی بازی روزگارچیه ؟؟
 

این که تو چشم بذاری من قایم شم .  

بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی...