باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر

ازم جداشد

ازم جدا شد و رفت ...

برگشت به چشمان گریانم نگاه کرد وگفت قسمت نبود...

خدانخواست....

موندم مگه خدای اون ، خدای من نبود.....

نظرات 2 + ارسال نظر
saeid 1392,11,15 ساعت 20:42 http://grave-stone.blogsky.com

من را نگاه می کنی اما چه سرسری

جوری که ممکن است به زنهای دیگری…



باتوم به دست! اینکه کتک می زنی منم !

همبازی خجالتی و کوچکت ، پری!



دمپایی ام همیشه مگر تا به تا نبود ؟

حالا مرا دوباره به خاطر می آوری ؟



ما سالهاست بی خبر از هم گذشته ایم

هریک بزرگ تر شده در چشم دیگری



شاید که آشنای یکی دیگر از شماست

آن نوجوان که با لگد از هوش می بری…



در چشمهای میشی تو گرگ می دود

یعنی گذشت دوره ی خواهر، برادری!

*****

در باور تو ارزش من نصف توست ، نه ؟

زن جنس پست و مرد..بگو؟! جنس ِبهتری!



در باور تو ارزش من هم ، تن ِمن ست

دستور می دهی که «موها زیر روسری!»



وقتی بهشت و دوزخ من دست سازتوست

دیگر کدام مکتب و آیین و باوری؟



حالا ببین چرا به تنفر صدای من…

حالا بگو چگونه تو…انگار که کری



من گریه می کنم ، ولی نه در برابرت

من گریه می کنم ، ولی از نابرابری

pouya 1392,12,10 ساعت 19:49 http://taranehsokot.ir

درد ِ دل کـه می کنــی ؛
ضعـف هـایـت ، دردهـایــت را می گـذاری تـوی ِ سیـنی ؛
و تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بــردارنـد ؛
تیــز کننــد . . .
تیــغ کننــد . . .
و بــزننـد بـه روحـت . . . !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد