سعدی کجایی ؟؟؟
گذشت آن زمانها
حال دیگر
بنی آدم ابزار یکدیگرند...
مردانگی آنجاست
جایی که پسربچه ای هنگام بازی ، برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد
نقش فروشنده را بازی کرد....
کنارم گذاشتی که تلخم کنی
شرابی شدم ناب...
حالا حسرتم را بکش....
من ندار بودم عروسک قصه ام پرید...
دارا که باشی سارا با پای خودش به سراغت می آید...
همیشه شیرین مباش
در روزگار ما فرهادها همیشه طعم دیگری را تجربه میکنند...