باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر


خدایا....
این روزها حرفهایم بوی ناشکری می دهد...
اما تو 
به حساب تنهایی ودرد و دل بگذار...

گذشت آن زمان

سعدی کجایی ؟؟؟

گذشت آن زمانها 

حال دیگر 

بنی آدم ابزار یکدیگرند...

مردانگی آنجاست

مردانگی آنجاست 

جایی که پسربچه ای هنگام بازی ، برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد 

نقش فروشنده را بازی کرد....


کنارم گذاشتی

کنارم گذاشتی که تلخم کنی 

شرابی شدم ناب...

حالا حسرتم را بکش....

من ندار بودم

من ندار بودم عروسک قصه ام پرید...

دارا که باشی سارا با پای خودش به سراغت می آید... 

شیرین وفرهاد

همیشه شیرین مباش 

در روزگار ما فرهادها همیشه طعم دیگری را تجربه میکنند...