باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر

آغوش خدا

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت 

پیش خدا حسرت هیچ بیش وکمی نداشت 

دل از خدا برید ودر زمین نشست 

صدبار عاشق شد ودلش شکست 

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود 

یادش آمد یک روز دل خدا را شکسته بود.....

نظرات 3 + ارسال نظر

ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم

گریه ام می گیرد

وقتی که میبینم

کسی که تمام دنیای من بود

اکنون منت دیگری را می کشد.

بسیار وب زیبایی دارید ممنون که بهم سر زدید
لینکتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد