باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر

روزگار من وتو


ای دهقان فداکار آنقدر به خودت نناز

تو در روزگاری بزرگ شدی که مردی برهنه شد تا زن وکودکان زنده بمانند

ولی من در روزگاری نفس میکشم که زنی برهنه میشود تا کودکش از گرسنگی نمیرد....

نظرات 3 + ارسال نظر

درست گفتی عزیزم روراست !

تا شب نشده

خورشید را لای موهایت می گذارم و

عاشق می شوم

فردا
برای گفتن دوستت دارم

دیر است.


" جلیل صفربیگی "

نیما 1392,05,31 ساعت 10:26 http://n-poems.blogsky.com/

تا شب نشده

خورشید را لای موهایت می گذارم و

عاشق می شوم

فردا
برای گفتن دوستت دارم

دیر است.


"جلیل صفربیگی"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد