باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر

اعدامی

حکم اعدام بود ...

اعدامی لحظه ای مکث کرد وبوسه ای بر طناب دار زد....!

دادستان گفت:

صبر کن آقای زندانی این چه کاریست ؟

زندانی خنده ای کرد وگفت : بیچاره طناب نمیزاره زمین بیفتم

ولی آدمها ...

بدجور زمینم زدن !

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام عزیزم لینکت کردم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد