باران

باران

شروع دیگر
باران

باران

شروع دیگر

نمی دانم ( دومین نوشته های دلتنگیهام)

نمی دانم چه میخواهم از این دنیا  

نمی دانم چرا این گونه شد رویا  

نمی دانم نگاهم تاب دیدن داشت ! 

نمی دانم صدایم اوج بودن داشت ! 

نمی دانم چرا افسرده آیینم  

نمی دانم چرا پژمرده ، غمگینم  

نمی دانم چرا غرق شد همه خوبی  

نمی دانم چرا شب شد به این زودی  

شبی که نای رفتن نیست  

شبی که حکم بودن نیست  

شبی که مرده ها داغ جنونند  

شبی که زنده ها از ترس تو گورند  

شبی که آسمان در خلوتش بارید  

شبی که دیو بد در این جهان زایید  

شبی که جوی خون شد شهر این دنیا  

شبی که بدشگون شد نام این دنیا  

شبی که حوریان رفتند به مسلخ گاه  

شبی که قدسیان نالند از این دنیا  

نمی دانم چه میخواهم از این دنیا  

نمی دانم چرا این گونه شد رویا

سنگ

از شیشه باش !  

اما به همه بگو از سنگم !  

مردم این زمونه فقط به دنبال شکستنند.

باران

    

سلام هــــــــوای بـارانی!

از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدم‌هاست ...

وقتی به هوای بارانی میگویند ... خــــــراب ...!

هوای دونفره

 

هوای دونفره داشتن  

نه ابر میخواد نه باران  

نه یک بعداز ظهر پاییزی  

کافیست حواسمان به هم باشد!!!

حسرت ( اولین نوشته دلتنگیهام )

نوشته هایی که  توی دلتنگیهام  تو ذهنم میاد الان میخوام بیارم توی وبلاگم

نگاه سردو خاموشم  

به برگ برگ دفترم خیره می شود  

شعرهایم نشسته درکمین  

تا مرغ آرزوهایم را پرپر کنند  

تابوت آرزوهایم را با احترام تشییع می کنند  

ومن بر مرگ آرزوهایم زجه میزنم  

سکوت نشسته برلبانم  

با فریاد غصه هایم نمی شکند  

امروز ، روز محشر است !  

مردمک چشمانم برای یافتن تو دودو می زند  

توکجایی نمی یابمت  

لرزش دستهایم  نشان  روزهای از دسته رفته را می دهد  

احساسم ، مچاله شده در زیر پای روزگار  

وفریاد آزادی آزادی سر میدهد  

تاریکی ووحشت بدن طلسم شده ام را  

به اعماق نیستی رهسپار می کند  

کجاست یاریگری  که نجاتم دهد  

من در پیله وجودم محصور گشته ام  

وحس پرواز را نمی دانم  

قطره های اشکم تاوان چیست  

تاوان این تن خاکی  

تاوان سستی وکرختی  

نمی دانم  

شاید روزی بیابم این همه احساس تلخ را  

شگفتا  

که چگونه پژمردم واز یاد رفتم

فقر

  یادمان باشد  

شاید شبی  آنچنان آرام گرفتیم  

که دیدار صبح فردا ممکن نشد!   

پس به امید فرداها محبتها را ذخیره نکنیم .